درد عشق
درد عشق
چشمانم در نگاهش ساعتها خيره ماند
حرفي براي هم نداشتيم
زيرا قلبهايمان در حال نجوا بودند
نميخواستم خلوتشان را بر هم زنم
سكوت را ترجيح دادم
تا قلبهايمان درد و دل كنند
چشمهايش عمق عشق را فرياد ميزد
هوس بوسيدن لبهايش آزارم ميداد
عشق مقدسمان را با هوسي زودگذر آلوده نكردم
اما چشمانم با اندامش عشق بازي مي كرد
چه عاشقانه بود دیروزم...
چه تاریکست امروزم...
به آتش می کشم خود را
اگر فردا چنین باشد...
[ بازدید : 414 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]